May 14th- June 5th

About Gallery :

دق الباب

 

به سخن درآوردن چیزهایی که روزگاری است زباله شده اند٬

نوعی روش انتقادی برای فهم زندگی روزمره است.

عباس کاظمی

 

همواره روبروی درها ایستاده ام ، هیچ تفاوتی هم نمی کند این در ها چوبی باشند ، فلزی باشند ، برای برجی باشند یا خانه ای که داغ ننگ کلنگی بودن روی پیشانی شان است.

همه ی دَرهایی که تا کنون دیده ام یا به نحوی برایم خیره کننده به نظر رسیده اند بسته بوده اند، بیش از آنکه کالبد دَر برایم معنادار شود ذات آن یا کاربرد آن من را جای دیگری فرود آورده است. آنجایی که گمان می کنم آدم هایی چنان من ، پیش از من ، بعد از من به آن می اندیشند یا تصور می کنند آن گونه که من امروز تخیل کرده ام. زندگی همه ما با دَرهایی گره خورده است که یا همواره بسته اند یا ما همواره تلاش می کنیم بازشان کنیم به امید روزی که سعادت یا خوشبختی نصیبمان شود. به فراخور طبقه ، جایگاه یا منزلت اجتماعی که داریم ، دَرها برایمان تعریف یا بازتعریف می شود ، هنگام مواجهه با هرکدامشان نجواهای درونی سراغمان می آید، هرکدام چیزی می خواهیم ، کلمات را ردیف میکنیم تا جمله شود ، جملات را ادا می کنیم به تمنای چیزی و بی آنکه بفهمیم حک می شود روی تنه ی تمامی این دَرها . محتوای آن احتمالا خاطره ای حسرت برانگیز خواهد شد که می گوییم کاش باز تکرار شود یا تاریخ طلایی ناواقعی یا غیر حقیقی که از منکوب شده هایمان سرچشمه می گیرد و یا شاید آینده ای که همواره برایمان دور از دسترس است.

با این اوصاف من در هر شهری که توقف می کنم عکسی از درها برمیدارم و به پای صحبت های گرم و سرد اهالی اش می نشینم ، کسی چه میداند شاید راوی ناگفته ها بودن روزی درها را باز کند.

دق الباب ها را تا آنجا که بضاعت باشد جمع آوری می کنم نه به عنوان کالکتوری قهار. آن ها زباله هایی فراموش شده نیستند.می بایست آن ها را در متن جایگذاری شان و در نسبت با زندگی روزمره فهمید آن چنان که در امروز ما معنادار شوند.